اشعار فرزانه

شعر فرزانه


برچسب‌ها:
نوشته شده در یک شنبه 30 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات,شعر,اشعارشاعران معاصر,شعرفرزانه,تصاویر شاعرانه,دانلود,ساعت 19:12 توسط فرزانه|

 
 وقتی بهاربیاید
همچون رسول حق باآیات مجسم
واندرزهای صمیمی
پیامی ازتوبرایم خواهدآورد بادشتی ازگل زنبق
سرشارازعطرسخاوت
که مرامی برندتاحضورگرم عشق
وقتی بهاربیاید
میلادراتجربه خواهم کردازگیاهان برون آمده ازسنگ
ونفس های گرم زمین
وقتی بهاربیاید
امیدراتجربه خواهم کرد ازکبوترهایی که درچشمهایشان خورشیدهای کوچک می درخشد
وقتی بهاربیاید
دردشت چشم انتظارباران ازابرباران زاهمدلی راتجربه خواهم کرد
وسکوت باغ اندیشه ی من خواهدشد
آزادگی رااز سبزه های روییده بربام کاهگلی تجربه خواهم کرد
وبه شکرانه ی این موهبت سرسجاده ی سبز سجده ی شکربجامی آرم
وقتی بهاربیاید
درکوچه باغهای خاطره غزل عاشقانه خواهم خواند
به درختهای صبورباغ سلام خواهم کرد
وبه پرستوهای کوچک خیرمقدم خواهم گفت
باقطره های آب چشمه تسبیحی خواهم ساخت
وبه اندازه ی هردانه ی آن نام توراخواهم برد
وقتی بهاربیاید
رازتورااقاقیهافاش خواهندکرد
باگلبرگهای اقاقیادفتری خواهم ساخت
دفتری پرمعنی
پرزپیغام بهار...


برچسب‌ها:
نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات,شعر,اشعارشاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 11:15 توسط فرزانه|



 بین من وتو تنهاسکوته..


حرفهای سکوت همیشه پوچه!!


سکوت برامون گنگ ومبهمه!


میونمونوبهم میزنه...


حرفاش  میتونه گلایه باشه...


حتی میتونه کنایه باشه!!


معنای اینکه حرفی نداری...


میخوای بری وتنهام بذاری...


وقتی ساکتی دلم میگیره


انگاری عشقم داره میمیره...


هزارتامعنی توی سکوته!!


لحظه سکوت سردومتروکه!!


سکوتوبشکن ازش بیزارم


باسکوت نگوحرفی ندارم..


نذارلبامون بمونه بسته

 


تنهابشینیم من وتوخسته..


تودرچه فکری؟کاش میدونستم!!


خوندن فکروکاش میتونستم..


حس میکنم که اینجازیادم..


بدست سکوت دادی بربادم...


میرم/ توسکوت  تنهابشینی..


شایدکه بهترمنوببینی

 


برچسب‌ها:
نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات ,شعر,اشعارشاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 8:1 توسط فرزانه|

 


دعوت کندبهارتورابه طراوت به تازگی


پیغام دادبلبل عاشق به نغمگی


داردنشانی ازآن بی نشان بهار


این فاش میکندشکوفه ونرگس بسادگی


باهراذان باددرختان سبزه زار


سررافروبرندبه اظهاربندگی


فصل بهاربین وقیامت بیادآر


بایدکه جوردگردیدزندگی


رودرزلال بهاران بشوی چشم


تانظم بنگری ودلیل یگانگی


چون رفت موسم دی هرچه بنگری


دراین جهان نبودونیست تابه ابدجاودانگی

 

 


برچسب‌ها:
نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات,شعر,شعرشاعران,شاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 7:56 توسط فرزانه|

 مهربانیهارادرتومن تجربه میکردم آن روز بزرگ...
 
ذستهای توبرایم پلهایی بودندکه مرامی بردندتاحضورگرم عشق...که شدم پرازخوشبختیها...
 
گرچه درفصل سکوت توبهاران وبهاران رامی رویانی که تن وحرف ولب وگیسوودستان توگلهای بساتینش هستند
 
آه اماوقتی توسخن می گویی وبهاران وبهاران رامی رویانی
 
توخودمیدانی که خوشبختی بی پایانیست باتوبودن
 
بودن ...       
وسخن گفتن ولبخندزدن...
 
بغض صدهاغم رامی توان ترکانددریک لحظه باتوبودن
 
سهم کن بامن لحظاتت را
 
که سراپابغضم...


برچسب‌ها:
نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات,شعر,اشعارشاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 7:48 توسط فرزانه|


برچسب‌ها:
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات,شعر,شعرشاعران,شاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 17:33 توسط فرزانه|

مهربانیهارادرتومن تجربه میکردم آن روزبزرگ
دستهای توبرایم پلهایی بودندکه مرامی بردندتاحضورگرم عشق...که شدم پرازخوشبختیها...
 
گرچه درفصل سکوت توبهاران وبهاران رامی رویانی که تن وحرف ولب وگیسوودستان توگلهای بساتینش هستند
 
آه اماوقتی توسخن می گویی وبهاران وبهاران رامی رویانی
 
توخودمیدانی که خوشبختی بی پایانیست باتوبودن!!
 
بودن  !                                                                                                                                                                
وسخن گفتن ولبخندزدن...
 
بغض صدهاغم رامی توان ترکانددریک لحظه باتوبودن
 
سهم کن بامن لحظاتت را..
 
که سراپابغضم...


برچسب‌ها:
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:شعرفرزانه,ادبیات,متن ادبی,اشعارشاعران,شعرفرزانه,ساعت 17:3 توسط فرزانه|


می خواهمت  زعشق چومعشوق یاررا


می خواهمت  کنارچنان سروآب را


می خوانمت  به شعروترانه بهرغرل


باتو  توان سروددوصدشعرناب را!!


می جویمت  میان هزاران گل قشنگ


درکوه ودشت ودامن وهرچشمه ساررا


می پویمت  که وسوسه ام میکنی به خود


پروانه ای که باز نمودی دوبال را


می سایمت  چومهربه پیشانی خودم


می بوسمت  محال نباشدخیال را


می بویمت چوخاک که باران زده به آن

بوی توزنده کندخاطرات را

می دوزمت  به مخمل چشم سیاه خود

شایدتورادوباره ببینم به خواب ها


می دانمت  که درتصورمن جاگرفته ای!!


درباورم تویی وندیدم سراب را!


می دارمت نگاه اگرچه توبسته ای

ازهرطرف بسوی منه خسته راه را


می پایمت زدورسرهرکوی وبرزنی

باآنکه سوی من تونکردی نگاه را..


می پرسمت که به چشم توکیستم؟


ازتوچه پرسشی ؟که ندادی جواب را...


برچسب‌ها:
نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:ادبیات,اشعارفرزانه,شاعران معاصر,شعرفرزانه,دانلود,ساعت 16:31 توسط فرزانه|


برچسب‌ها:
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:ادبیات,اشعارفرزانه,شعر,شاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 21:3 توسط فرزانه|

 

 

 

 


برچسب‌ها:
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,ادبیات ,شعر,شاعران معاصر, شعرفرزانه,ساعت 17:3 توسط فرزانه|


برچسب‌ها:
نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:اشعارفرزانه,اذبیات شعر,شعرشاعران,شاعران معاصر,شعرفرزانه,ساعت 16:59 توسط فرزانه|


برچسب‌ها:
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:ادبیات,شهر,شعرفرزانه,شاعران معاصر,اشعارفرزانه,ساعت 17:47 توسط فرزانه|


برچسب‌ها:
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:ادبیات,شعر,شعرفرزانه,اشعارشاعران معاصر,اشعارفرزانه,ساعت 17:35 توسط فرزانه|


برچسب‌ها:
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:ادبیات ,شهر,شعرفرزانه,اشعارشاعران معاصر,اشعارفرزانه,تصاویرشاعرانه,دانلود,ساعت 17:31 توسط فرزانه|


برچسب‌ها:
نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1392برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,شاعران معاصر,اشعارفرزانه,دانلود,ساعت 17:25 توسط فرزانه|

 

ای کسی که به نخ ریس کلمات آویزان شده ای..


بدان که درمیان غمگین ترین لحظات بودنم


ازنگاه کردن تهی مانده ام..


ودرورای کوچه های شب گم شده ام...

 


سخت میکوشم تارهاشوم ازخودم

 


میدانم حال وروزتوبهترازمن نیست!

 


میدانم که ازدریچه شکسته دلت

 


به کلمات پناه آورده ای


وبادستهای لرزانت


جمجمه خودراچون گوی آتشین گرفته ای..


وچقدراصرارداری بگویی...


آه امادل قویت نمی گذارد!!


قلمم برسرم میزندکه بنویس..


بنویس وراحت شو...


اما افسوس!


کلمات مثل مورچه های سیاه درهم می لولند!


قلمم برسرم فریادمیزندتوچقدرخودکامه ای!!


اما!


فقطشب تارمیداندکه من هم کورم وهم کرم


شب تارحتی مرالال تصورمیکند!


بیگمان قلمم هم این رامیداند!وگرنه باهرم کلماتش آتشم میزد...


میسوزاند وخاکسترم میکرد...


قلمم میداند!!


حتما شب تاربه اوگفته است که من کوروکرولالم...


پس چرا نمی نویسد؟


احساس هرچه حرف راسکوت کرده ام!


اما!


سکوت سردم بهمنی است...


بهمنی برفرازکوه صبر...


تنها باصدای یک دست


یک تلنگرکوچک..


فرومیریزد...


چه باشکوه است پژواک این صدا


دردل کوهستان یخ زده درشب تار!


وقتیکه دل شب رامیلرزاند...


بهمن همیشه بهمنی است...

 


برچسب‌ها:
نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:ادبیات ,شعر,شعرهای فرزانه,شاعران معاصر,شعرهای من,ساعت 13:31 توسط فرزانه|


می نشینم تنهابامدادی دردست


وورقهای سفید


چون کبوترهایم که گهی می بوسم


زیربال وپرشان


نرمی وگرمی بال آنها


به من احساس عجیبی بخشد!


مثل احساس رهایی ازبند

 

ونهایت پرواز...


جنگ سردیست میان قلم وکاغذمن


قلمم می خواهد


بنویسدازننگ


ازدورویی ودورنگی ونفاق


ازتهاجم ازقهر


ازشب طوفانی


ازهوای دلتنگ


قلمم می خواهد


بکشدقویی را


برسر چشمه ی عشق


که چه مسموم هوایی دارد...


یابه تصویر کشد


باغی را

 


که محیطش شده


دیواربلند


ورهی بی پایان!


وچراغی خاموش...


نازنین دفترمن


قلب سپیدی دارد


اوورق می خوردو


فریادی می کشدبرقلمم


که برویم ننویس


ناامیدی وملال!


بنویس ازهجرت


بنویس ازپرواز


ازپرستویی که


بارسفرمی بندد


درشب طوفانی


وبرایش تصمیم


چقدرآسان است


بنویس ازچشمه


که سرازسنگ برون می آرد


وروان می گردد


روی خاک غربت


تاکه سیراب کند


تشنه ای راکه عطش


عقل وهوشش برده


بنویس ازمعنا


ازحقیقت


که بسان خورشید


واضح وپرنوراست!


ونمی پوشاند


ابرتردیددگررویش را


قلم ودفترمن


هردویارنداگر


پی به این رازبرند


که سپیدی وسیاهی گرچه


متضادندبهم!


درکناردگرند..


معنی یکدگرند...

 

 

 


برچسب‌ها:
نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1392برچسب:ادبیات,شعر,شعرهای فرزانه,شعرهای من ,شعرشاعران ,شاعران معاصر,ساعت 13:17 توسط فرزانه|


آخرين مطالب
Design By : ghalebeweblog.ir